Skip to main content
بحث و نظر

محمدرضا یوسفی: جامعۀ تکاثری، جامعه‌ای است که با اهداف دینی سازگاری ندارد

By 28 شهریور 1401No Comments

 مرحوم علامه حکیمی، نماد آرمانخواهی دینی و آرمانخواهی انسانی بود و این حقیقت را در سراسر الحیاه به نمایش گذاشتند. در اثر ارجاعاتی که به روایات شیعه و آیات قرآن داشتند، باعث شد تا ما امروزه با روایات و آیاتی مواجه شویم که همیشه در قرآن و کتب روایی بودند، اما کمتر  کسی به آنها اعتنا داشت. برای نمونه، یک روایت به این عبارت وجود دارد که : لو عدل فی الناس لاستغنوا، اگر عدالت پیاده شود مردم بی نیاز می‌شوند.

همچنین قبلاً روایاتی با این مضمون ها از امام کاظم(ع) و امام صادق(ع) بسیار بوده است ولی مغفول مانده بود. اما مرحوم علامه حکیمی این روایات را به جامعه عرضه کردند و یادآور شدند که اگر میخواهید ببینید در یک جامعه ‌ای عدالت اجتماعی وجود دارد، به نتیجه آن نگاه کنید، یعنی ببینید آیا فقر در جامعه هست؟ اگر دیدید در جامعه‌ای فقرِ گسترده دارد، بدانید که عدالت وجود ندارد. همینطور روایات دیگری که وقتی به الحیاه مراجعه می‌کنیم یا دیگرانی که به الحیاه ارجاع می‌دهند، و به این روایات رجوع می‌کنند، نشان می دهد مرحوم حکیمی در جاری کردن برخی احادیث اسلامی، نقش مهمی داشته است.

از آنجایی که موضوع بحث در حقیقت مبارزه با تکاثر بر پایۀ عدالت و تشکیل جامعه منهای فقر است، من بر عنصر نظام تکاثری در کتاب الحیاه توجه می‌کنم و به آن می‌پردازم. رویکرد مرحوم حکیمی در این موضوع، رویکرد جدیدی است. اگر برگردیم در ادبیات دینی چیزی تحت عنوان نظام تکاثر را جستجو کنیم، چنین مطلبی را نمی یابیم. مرحوم حکیمی توجهش به چند نکته بود و اینکه اساساً تکاثر چیست و نظام تکاثری چیست؟ علامه حکیمی، وضعیت اقتصادی مردم را به پنج گروه تقسیم کرده است:

 ۱ -مرحله‌ای که پایین ترین حد زندگی انسانی، یعنی مسکنت است. مسکنت این است که انسان نان شب نداشته باشد و سکون داشته باشد و هیچ حرکت انسانی نمی تواند داشته باشد و استعدادهایش شکوفا شود، و این پایین‌ترین حد زندگی است.

 ۲-یک مرحله بالاتر را تحت عنوان فقر می نامند. یعنی دخل و خرج انسان به هم نخورد، وقتی هزینه ها به هم نمی خورد شخص فقیر است و مرحوم حکیمی می گوید جامعه نباید این دو را داشته باشد و در جامعه کسی نباشد که نان شب نداشته و فقیر باشد.گاهی فرد درآمد دارد ولی کفاف هزینه ها نمی دهد و برای هر کدام از این ها یک توجیه را مطرح میکند.

 ۳- گام سوم تحت عنوان غنای کفافی است، یعنی انسان ها زندگی داشته باشند که هزینه‌ها و درآمدها متعادل و متعارف باشد. استعدادهایشان را شکوفا کنند. ایده آل این است که انسان ها چنین وضعی داشته باشند نه اینکه دچار فقر و مسکنت باشند.

 ۴- مرحله چهارم را غنای وافر می نامند. یعنی انسان ها به یک درآمد زیادی رسیدند که بیش از نیاز شان است و از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد اما این غنای وافر می تواند منشأ یکسری بد اخلاقی ها هم بشود.

 ۵- مرحله پنجم را غنای تکاثری می نامند. یعنی انسان چنان داشته باشد که از هویت انسانی خودش تهی  بشود. این به لحاظ فردی مرحله تکاثر است. به اعتقاد مرحوم حکیمی آنچه که از نظر دین مهم است، اینکه نظامی تکاثری وقتی شکل می گیرد، که یک نظام اجتماعی، نظام اقتصادی و نظام فرهنگی به طور هماهنگ در کنار یکدیگر وجود داشته باشد. حتما در نظام تکاثری، در کنارش فقر و مسکنت وجود دارد و جامعه پر از فقیر خواهد بود و این اهمیت دارد.

در اینجا این سوال مطرح می‌شود که چرا مرحوم حکیمی، تا این اندازه نسبت به پدیدۀ تکاثر حساس بودند؟ حساسیت به پدیدۀ تکاثر چرا رخ می دهد؟ ایشان دو دلیل مهم برای خودشان بیان می کنند؛ اول اینکه وقتی در جامعه، نظام تکاثری وجود داشته باشد، عدالت که هدف اجتماعی دین است، تحقق پیدا نمی‌کند. عدالت یعنی قسط و قسط یعنی جامعه منهای فقر و منهای تکاثر. بنابراین بر اساس این نگرش، جامعۀ تکاثری، جامعه‌ای است که با اهداف دینی سازگاری ندارد. این یک دلیل مهم است، که ذکر می‌کند و آیه ۲۵ سوره حدید را شاهد سخن خودش میداند. دومین دلیلی که ایشان مطرح می‌کند، این است که تکاثر یا نظام تکاثری چند پیامد مهم دارد؛ یک پیامد بر روح و شخصیت انسانی فرد می‌گذارد و انسان را به لحاظ فردی از انسانیت به دور میکند. دوم به لحاظ نظام اجتماعی هم تاثیر دارد به لحاظ نظام فرهنگی هم تاثیرات خودش را دارد و به لحاظ نظام اجتماعی هم تاثیرگزار است. به همین دلیل در جلد سوم و چهارم الحیاه، ۱۵فصل را به تکاثر اختصاص می دهد.

بر طبق نگاه علامه حکیمی، به طور تیتروار مواردی عرض می کنم، که نظام تکاثری با انسان چه میکند؛ انسانی که باید خداوندگارش را پرستش کند به پرستش درهم و دینار مبتلا می شود. خداوندِ او درهم و پول است. وقتی خدای انسان پول باشد، دیگر معنویتی که باید در جامعه وجود ندارد و از طرفی بسترساز گناهان و فراموشی آخرت می شود. وقتی نظام تکاثری شکل بگیرد آخرت از یاد می‌رود و آیاتی را مانند آیه‌ای در سوره کهف، (آیه ۳۵ ) به طور نمونه می آورد آن شخصی که چنان ثروت انبوهی به دست آورده چنین می گوید:«وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا. و روزی به باغ خود در حالی که به نفس خود ستمکار بود (چون عمر را به کفر و گناه و غفلت از خدا می‌گذرانید با کمال غرور) داخل شد، گفت: گمان ندارم هرگز این باغ نابود شود».(کهف/۳۵،ترجمه: الهی قمشه‌ای) این فرد غره به دارایی مالی می شود و می گوید هیچ وقت فکر نمی کنم از بین رفتنی باشد. این آیه  نشان میدهد که چنین انسانی کاملا آخرت از یادش می‌رود و این را محصول یک نظام تکاثری می‌داند که شخصیت انسان را کاملاً دنیا گرا می کند. ضعف اعتقادات دینی و همانطور فساد در اعتقادات را بنیان می کند.

اما به لحاظ اجتماعی نظام تکاثر ی با جامعه چه می کند؟ می فرماید یکی از مهمترین مسئلۀ نظام تکاثری اینست که یک اقلیت ممتاز در جامعه شکل بگیرد و آلاف و الوف داشته باشند و انبوهی از مردم گرسنه باشند. و این نظام هیچگاه شکل نمی‌گیرد مگر اینکه حقوق انسانها زیر پا گذاشته شود. در جامعه ای که طبقات اجتماعی و نابرابری به شدت وجود دارد و گسترش پیدا کرده است، حقوق انسانها نادیده گرفته می‌شود. در این جامعه انسانها را بر حسب روایات تقسیم بندی می کند و می گوید: ما فکر میکنیم که یک عناوین کلی هستند که ما را زیر چتر قرار می دهند، مثلاً می‌گویند، باید به منافع ملی و اهداف دینی را باید توجه داشته باشیم ،لذا بر اساس روایات می فرماید؛ وقتی که نظام اجتماعی به هم بخورد این مفاهیم به کلی از بین می رود، و چیزی به نام منافع ملی وجود ندارد، بلکه این جامعه دو دسته می شوند، یک حیوانات درنده که اقلیت ممتاز جامعه هستند و دیگر انبوهی از مردم هستند که در پای آنها به تعبیر ایشان مانندگوسفند دریده می شوند.

در نظام تکاثری، که ترسیم می‌کند، محصول یک سری مسائل در جامعه است که طی آن، یک گروه اندکی از امکانات برای به دست آوردن منابع استفاده می کنند، و حقوق انسانهای دیگر را تضییع می کنند. در این باره به این روایت امام عسکری(ع) تمسک می کند؛ «اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا». آن قطب بزرگ و اقلیت ممتاز ، دزدی می کنند. زاد یعنی خورد و خوراک. اگر اغنیاء برای آن که ثروت روی هم انباشته داشته باشند، تلاش می‌کنند، این فقیران مسئله شان زاد و خورد و خوراکشان است. عده‌ای زندگی این ها را به یغما می برند.

در نظام  تکاثری چنین وضعیتی وجود دارد و لذا اینجا یک حاکمیتی نیاز هست که اگر ما معتقد باشیم و اساس این روایات، جامعۀ آزاد باشد به معنای حقیقی برخی انسانها در نقش گرگ و  برخی در نقش گوسفند ظاهر می‌شوند و دریده می شوند. باید دولتی باشد که بیاید و اجازه ندهد که چنین اتفاقی رخ دهد. به همین دلیل مرحوم آقای حکیمی به روایت کافی در جلد دوم تمسک می کند؛ در آنجا پیامبر اکرم(ص)  در آخرین بار که به منبر رفتند و در اجتماع مردم سخن گفتند، از جمله مطالبی که میفرمایند، می‌گویند: من از دنیا میروم ولی به کسی که حکومت را در دست خواهد گرفت، تذکراتی می دهم، یکی از این تذکرات این است، که مبادا سیاست هایی را اتخاذ کند که مردم را به فقر بیندازد زیرا فقر مردم را از دین خارج میکند، معنویت و کرنش در برابر خداوند ضعیف خواهد شد. بعد می فرماید مبادا حاکم، خودش را در انحصار گروهی محدود قرار دهد و از وضعیت مردم خبر نداشته باشد. اگر حاکمیت خودش را محصور کرد، می فرماید آنهایی که بزرگ هستند و دسترسی به قدرت دارند بر کوچکتر های جامعه غلبه می کنند و حقوق آنها را نادیده می‌گیرند. این یکی از جنبه هایی است که جناب حکیمی می گوید با نظام تکاثری مخالف است.

از تاثیرات دیگر نظام تکاثری اینکه، اقلیت ممتاز به این بسنده نمی‌کند که فقط ثروتی به هم بزنند، بلکه این ثروت سرایت میکند و در نظام قانونگذاری و قضایی تاثیر می گذارد و قانون را به نفع خودشان درست می کنند. ایشان همچنین به آیاتی از قرآن تمسک پیدا میکند و ملاء را که صاحبان ثروت انبوه در زمان فرعون بودند، یادآور می شود که اینها دارند به فرعون هشدار می دهند و قانون هایی که فرعون وضع می کند، تحت تاثیر اینها قرار می گیرد و حق مردم ضایع می شود. این جنبه دیگری است که برای مخالفت با نظام تکاثری به آن اشاره می‌کند. بنابر این حکیمی استدلال می‌کند که اگر نظام تکاثری شکل بگیرد، قدرت هم در اختیارشان قرار می گیرد و حق مردم ضایع می شود.

 دلیل دیگر آثار فرهنگی است که مرحوم حکیمی به آن اشاره می کند، آثار فرهنگی یعنی در یک جامعه متعادل، دو چیز مایۀ مرجعیت میشود: یکی تقوا است که یک امر درونی است و دوم دانش، که دانش نیز امری درونی است که انسان ها به دست می آورند و  با به دست آوردن تقوا و دانش مرجعیت اجتماعی پیدا می‌کنند و مردم به آنها نگاه می کنند. اما اگر نظام تکاثری شکل گرفت این امور درونی انسان ها از ارزش می افتد و به جای آنها دو امر بیرونی ارزشمند می‌شود، یکی پول و یکی قدرت. و  به جایی می‌رسد که در این نظام‌ها همه چیز را با پول می سنجند، معنوی ترین امور زندگی بشری که ارتباط با خداست با جنبه های مادی بررسی می شود.

در نظام تکاثری، پول و  قدرت معیار سنجش ارزش ها می شود، مثلاً اگر شعیب ادعای رسالت می کند، میگویند چرا زیور و آلات ندارد. در نظام تکاثری پول و قدرت، ملاک و معیار سنجش ارزش ها می شود و از نظر این ها کسانی که این مسیر را میروند اراذل هستند. به شعیب می گویند تعدادی آدم بی قدر آمدند و از تو پیروی میکنند. به همین روش در زمان جاهلیت ، پیامبر(ص) را از لحاظ معنوی قبول دارند ولی اگر قرار باشد ایشان رهبر باشند باید کسی از طائف و مکه که پولدار ترین است، رهبر بشود. حتی مردم با دیدن ثروت قارون با حسرت به او نگاه می کردند. وقتی پول مطرح می‌شود دین و اخلاق به کنار می‌رود و نظام ارزشی جدیدی شکل می‌گیرد که هر امری برای رسیدن به قدرت مباح می شود.

در یک جمع بندی ، یادآور می شوم که مرحوم حکیمی بر اساس روایات چند مسئله را ذکر می کنند: اولین مسئله اینکه نظام تکاثری، نظام ضد دینی است باید از بین برود و چند مسئله را در ذیل آن مطرح می‌کند، ۱-محدودیت مالکیت. ۲- حرمت کنز یعنی ثروتهایی که از جریان مولد جامعه خارج میشود به جای اینکه در فعالیت های مولد قرار بگیرد، در مسیرهای دیگری قرار دارد. ۳- با اسراف و تبذیر باید مبارزه کرد‌ و محدودیت مصرف ایجاد کرد. با ملاحظات فرهنگی از دید حکیمی، بر اساس روایات، یک نظام تکاثری، ضد دینی، اخلاقی و انسانی است و جامعه‌ای متعادل است که انبوه پولدار در کنار بی پول نباشد.

 

محمدرضا یوسفی-استاد اقتصاد دانشگاه مفید